شوخی که نیست نودهزارتومن

ملیحه صبوری
maliheh_saboori@yahoo.com

شوخي كه نيست ,نود هزارتومن …
مليحه صبوري

اي خدا قسمت مي دم,قسمت مي دم به حق صديقه طاهره هرجاهس برسه,خودت ظاهرش كن,كاري كن طلسمش بشكنه,هرچي مادينه دوروبرش هس دودهواكن,پولو ورداره بياره,شوخي كه نيس,نود هزار تومن…پول زحمتكشي…خودت شاهدي خدا, بابت شيشه شوري بوده,ننشستم لنگ مو دراز كنم يازبونم لالحرومی کرده
باشم همه ش تقصير اين مرتيكه الدنگ اوس ممد بارفروشه,ديدم رو ميوه گنديده ها چندتا درشت درشت
مي ذاره,يه سيب سرخ پاك كرد بادستمالش داد دستم گفت غروب بيا باهات كار دارم,بعدشم چشاي كورمكوري شو گردوند بالا,فهميدم خبريه‌!به ولاي علي قسم كورشم اگه به ميل خودم باشه,تازه گيرم باشه چه عيب داره؟…ولش كن بابا برم همي انباري روتميز كنم…خدا ذليلت كنه پسره الدنگ,همه جارو ريخته به هم شده آشغالدوني,آخه بگو اين مفنگي هارو مياري,آشغال سيگاراشونو,يه كاسه حلبي بذاروسط بريزن توش,درد گرفته ها مگه چقدرمي دن پونصد تومن, عذراخانوم دراومد كه چه كاريه خواهر,دردسر داره واست گفتم خوبه ! خوبه! معلومه نفست از جا گرم درمياد, اگه منم نازكش داشتم چش وابرو مي اومدم واسش حالا تو روم درنمي اومدي قصه كلثوم ننه بگي,بعدشم خودت شاهدي خدا, خودمو سفت گرفتم گفتم:اصلا چه عيبي داره؟….عذراهه دمشو گذاشت رو كولش,كون چرخوندورفت.خب راس راستي ام چه عيب داره,بدبختا علافن تو كوچه ها,ميان يه گوشه كوفتي شونومي كشن ميرن.گفتم به عباس اينطرف حياط موقوف ! همون گوشه انباري,بعدشم هرنفر پونصد ,پولم پيش مي گيري.عباس بچه ام گفت:روچشم ننه,خب خرجش در مياد بچه ام,عيب نداره,عيب سر اين مرتيكه اس,اين آخريه ,چه بازوهايي…پيچ پيچ…گفتم:لامصب ! تو خيلي جووني گفت:توهم هزار ماشاالله خوب موندي معصوم خانوم.گفتم:پس فقط آخر شب بيا,بچه ها بفهمن قضيه خرو باقاليه.خودت كه شاهدي خدا! ناظر اعمال!حرومي كه نبوده,يك قرون اگه اين مابين دست به دست شده باشه خداتيكه تيكه ام كنه,علاوه اي كه نود هزارتومنو از زيپ بالش كشيدم گذاشتم جلوش. گفت مي خواد بندازه تو كار,يه ماه اولم اومد بنده خداپشت هم تازريه برام سوسه اومد,خدايا خودت دل پسرحاجي رو نرم كن براش,گذاشتمش نوارفروشي حاجي گفت:معصوم خانوم اگه خودت شهنازي دخترت ملكه ثرياست.باور كه نميكنن ,گفتم عكسمو بيارم گفت:چش دارم مي بينم ماشاالله بعد چهار تاشيكم عين دسته گلي,خب آره,پاچشام تازگيا گود افتاده,رفته بودم واسه كار,جلوي آينه خانم زير چشامو پودر ماليدم,يه كمم از ماتيكاش زدم,خانما خيلي خنديدن گفتن:به به ! بعد گفتم نوار ويديون بذارن,گذاشتن گفتم:حالا من بهترم يا اين ليلا هلاهله,همه شون خنديدن گفتن خب معلومه خودت بعد خانم گفت:پاشو پاشو معصوم خانوم كه ظهر شده يه عالمه كارمونده تاشب.خب عيب همين لامصب شيكممه,چهارتا بچه پشت هم پيه مياره ديگه…خانم گفت:اين شلوار استلچ بهت نمياد معصوم جان.گفتم:چطور زناي ماهواره از اين بدترشم مي پوشن؟خانم گفت:پس شيكم بند ببند ياروش گشاد بپوش,شوهرش كه اومد همينطوري چرخيدم از لجم,گفتم جابرادرمه,خانم خنديد.شوهرش ياالله گفت,گم شد رفت تو اتاق از ترس زنش…الهي كوفت بخورين,زير كرسي روكردن واويلاي پوس تخمه,درد بگيرين,اين زريه كه صب تاشب جلوي آينه س,يه زنگ بشنوه زودچشاش گشادمي شه,مي گم اين كوفتي روبذار راحت باشه شايد خانمازنگ بزنن واسه كار, ازكجابيارم شيكماي كوفتي تونوپركنم.عين خيالش نيست,سرشو مي كنه گوشه كمدريز ريز ور مي زنه…خدايا خودت شاهدي اين وروركم اوس ممد جوركردبرامون,سر قضيه همون پهلوون,گفتم:شرطش همينه گفت:روچشم ! سرهفته وروركه وصل شد,چه ذوقي كرد زري گفتم:واست مانتوام جور مي كنم گفت:توچقده ماهي مامان !بعدحاجي بردش نوارفروشي ,گفت:راهش دوره,ظهرابمونه مغازه ,پستو جا استراحت داره,رفتم ,ديدم,گفتم چه عيب داره!حيف پسر حاجي نامزد داره لامصب!اما تابخواي آقا!سه دهنه مغازه!دست بده!بريزوبپاش!خداشانس بده…عذراهه كه خوب راهشو پيدا كرده بعدشم هي جلو من قروقميش ميادكه خوبيت نداره,خدايامي دونم صب نمياد اماتو خودت قاضي الحاجاتي,نذرمي كنم برم امامزاده يحيي ده تا شمع روشن كنم,رخت كهنه هاي خانم روهم مي برم واسه گدا گوله هاي دوروبر, تابخواي بدبخت ريخته !تواين نود تومنو برگردون بريزم توكار واسه عباس!بچه م زرد شده!…مي گم نكنه!…نه بابا اون زرنگه ,مگه همين ضبطه نبودخودش ازدر آورد گذاش رو طاقچه باچند تانوار,ليلا فلوهل و اندي گندي….چه ميدونم گفتش نواراي جديده,مال اونوره….بازري وبچه ها صداشو برده بودن بالا كه زن اوس ممدباز اومد لب ديوار هي وهوار.گفتم:خبه !خبه!دلمون پوسيد تو اين هلفدوني!چش نداري ببيني بچه هام از عزا در بيان؟خوبه خودش پارچه پيرهني آورد سر اون خدا بيامرزبرام…همه گفتن كي زن كناس مي شه؟گفتم:خودم !مايه بووبرنگش چهارتا آفتابه آبه سرغروب بريزي سر تنش,سايه سر باشه حالا بگير كناس !چه توفيري داره واسه مابدبخت بيچاره ها!اونم كه رفت افتاد توچاه,خرج كفن ودفنشم با روضه ميت ودردوبلاي ديگه شوهمين اوس ممدبيچاره داد,خدا خيرش بده,كارراه اندازه,خداياخودت يه راه پيش پام بذار,اينم كه نيومد…راستي برم ببينم پشت علقو ننداخته باشم,كليد بندازه دروانشه,اما صب كه نمياد…اگرم صبح بياد واسه پوله…
خدايا چه دروغايي ! گفت واسه زريت كامپيوتل جورمي كنم گفتم:راس مي گي؟! جون من؟! بچه ها اتاق بغلي هفت پادشاه روخواب بودن,چراغ قرمزه رو زدم به برق,خانم بخشيده بودبه خودم گفتم:خانم لامپوبندازم دور گفت:نه وردار واسه خودت ,بنده خدادست ودل بازه !چه شوهري يه پارچه آقا!شركت وكلي بروبيا,مي گم خانوم استخونات زده بيرون, مي گه رژيم دارم مدل باربيه,بعد مي گه كجايي تو معصوم خانم بعدم سگرمه هاش مي ره توهم,پسرشم كه يه بندنشسته جلوكامپيوتلش !
كجا گذاشتم اين خيسونده رو,برم قرصه روبكوبم بذارم سركمرم شايدكوفتش بشينه لامصب !اين قندشكن كدوم گوريه ,يادم باشه بگم يه آسياب جوركنه واسه م!
ولي مي آد اونطور كه قربون صدقه م مي رفت مي گفت:تي لي فوونت كه جور شد كامپيوتل م ميادپشت بندش, چه سبيلايي !لوطي!…گفتم زري ورد ورداشته واسه كلاس كامپيوتل گفت:غمت نباشه,يه شاخه هم وصل مي كنم تابري اون سر دنيا گفتم:اي بابا ماكه اونجا كس وكارنداريم,ازكوچه ماكه كسي نرفته خارجه گفت:كانال داره به اهل وعيال شاه,مي توني عكساشونوتموشا كني,گفتم:شاه كه بدبخت گوربه گورش كردن گفت:ملكه هاش كه هستن با پسرش.گفتم:يعني عكساشونو نشون مي دن؟‍ يهو الو گرفته بودم گفت :آره بابا!اونجا واسه خودشون دم ودستگاه دارن…الهي ذليل بشي ,كي اين قرص كمرو انداخته اينجا ,خيس كرده بودم نرم بشه بكوبم واسه كمرم, داره ظهر مي شه…مياد …ياصبح …يا امشب…اگه صبح بياد پوله رو آورده اماشبم كه بياد پشتش شباي ديگه م مياد,يه جوري مي كشم از حلقومش,كورخونده.ميگن باهاس كاغذ مي گرفتي ازش روم نشد.گفتم حالا اول كاري نزنم تو ذوقش,پوله روغلفتي دادم دستش…
اي داد خدايا…تلويزيونو كي روشن گذاشته,تير به جگر خورده ها…از كجا بيارم,پول برقش سرمي كشه به فلك…كانالاش حالا عيب نكرده باشه…
اي…اي…چي شده…ميگه زدن به ساختمون آمريكا…بهتر ,بهتر,بزنن,اونم لج ميكنه يه بمب ميندازه روسرهمه مون راحت بشيم, از دست اين نالوطي….اوس ممد پا انداز…زري خل وچل وعباس ديوونه…ازدست همه…همه ازدست هم راحت بشيم بيايم خدايا پيش خودت اون دنيا…اين نودهزار تومنم…








 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

31414< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي